علی ناصری،شاعران جوان ایرانی،علی ناصری شاعر،اشعارعاشقانه جدید - صفحه 3

چقدرسخته


سخته تولحظه هاي بی کسی کنارمن نباشی

من تورو ميخوام و تو بری از من جداشی

سخته که من شعراموفقط بخاطرتومينويسم

تو توی چشام نگاه کنی وبگی مال تونيستم

من تورو دوست دارم و تو منودوست نداری

همش ميخواي بری منوتوغربت تنهابزاری

سخته عاشق کسی باشی و توعشق اون نباشی

اشک غم توی چشمات وهمدم غصه هاشی

سخته تو اين شهرغريب کنارعشقت نباشی

تو اين لحظه های بی کسی ازهم بپاش

سخته ببينی عشقت داره ازت فاصله ميگيره

آرزوی مرگ کنی و خدا جونتو ازت نگيره

سخته ببيني جلوچشات آرزوت داره ميميره

ببينی عشقت داره ميره و دست تورونميگيره

سخته عکسشونگاه کني اشک ازچشمات بريزه

سخته جداشی ازعشقی که خيلی واست عزيزه


بازدید : 28693امتیاز :3

فریاد دل


بزارگريه کنم شايد بغض گلومو رهاکنه

بزارفرياد بزنه اين دل من و هی خداخداکنه

بزار گريه کنم تا همه ی اشکام بريزه

تا باور کنی چقدر عشقت واسم عزيزه

حالا عکست روبرومه داره بهم نگاه ميکنه

صدای قلبمونميشنوی همش اسمتوصداميکنه

فريادميزنه دلم ديگه نفس نمونده توی سينه

پر از اشک ميشه چشمام عکستوکه ميبينه

سخته جداشی ازعشقی که بهش وابسته ای

ازخواب بلندشی وببينی توی هم شکسته ای

اينقدرگريه ميکنم که همه ميگن ديوونه ام

خنده نداره اشکام بخدادلشکسته زمونه ام

زخم های کهنه دلم داره دوباره تازه ميشه

به تو که فکرميکنم عشقم بی اندازه ميشه

ازچشام اشک ميادوخون ازرگ های دستم

کاش عشقتو ازم نميگرفتی يابه تودل نميبستم


بازدید : 21605امتیاز :3

غم رفتن


يه روز ديدم که عشقم اسم منو صدا کرد

دستاموگرفت تودستاش تو چشمام نگاه کرد

گفت خداحافظ من رفتم دستای منو رهاکرد

گفت گله دارم از زمونه که منو ازتوجداکرد

گفت اين زمونه ی نامردمنومجبورم کرد

منم اشکام ميباريد فقط ميگفتم که برگرد

اما رفت و ميدونم پيش من برنمی گرده

اي خداببين غم دوريش باقلبم چيکارکرده

رفت و منوتنهاگذاشت بااين دل شکسته

انگارکه تمام غم هاي دنياتودل من نشسته

غم عشقش پيرم کردببين موهای سرم سفيده

خدايادلم خون شده ديگه جونم به لبم رسيده

توی اين نفس های آخرخدايابرس به دادم

هرشب به يادش باچشمای خونی ميخوابم

ديگه نفس های آخرمه دارم جون ميسپارم

به فريادم برس ای خدا جزتوکسی رو ندارم


بازدید : 19882امتیاز :3

صبرمن


دوست دارم مرگم بياد و من ازاين دنيابرم

تو چشام نگاه کن پر حرفه و نميتونم بگم

آخه کسی نيست که گوش بده به حرفام

ديگه کسي مثل اون نميسوزه پای دردام

نشستم بادرد وغم زمونه سکوت کردم

بااشک و گريه زدم خودمونابودکردم

خدابگوچيکارکنم گريه کنم و اشک بريزم

وقتي عشقم رفت آتيش گرفت همه چيزم

هميشه بادل خون با تو دردودل کردم

به تو تکيه کردم جزتوکسی نبودهمدم دردم

کوحال خوش من بگو واسم چيکارکردی

جز اينکه قلب منو پر از غم ودرد کردی

پس کی ميخوای منوببری پيش عشقم

بگو اين شعرآخرمه که ازدوريش نوشتم

بگوکه حداقل آخرين روزم خوشحال باشم

بگو مرگم ميادتانخوابم و چشم به راه باشم


بازدید : 23793امتیاز :3

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به علی ناصری،شاعران جوان ایرانی،علی ناصری شاعر،اشعارعاشقانه جدید است.